توجه و گرایش به تفسیر موضوعی، در دوره معاصر و روشهای گوناگونی که افراد و گروهها و موسسات مختلف در زمینه تحقیق و تنظیم آن پیش گرفتهاند، موجب گردیده است که این شیوه تفسیری جایگاه ویژهای را در میان شیوههای دیگر به خود اختصاص دهد.
البته هر فعالیتی، در شرایط کنونی، در جهت تبین معارف قرآنی گامی ستودنی و با ارزش است و در این مقطع از غربت قرآن، ناچیز میباشد.اما لازم است همانند دیگر فعالیتهای تحقیقاتی، کلیات، روشها و چگونگی استفاده از این نوع تفسیر نیز روشن شود و دیدگاههای مختلف درباره آن مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد.به همین دلیل این بحث دریچهای است به سوی این افق از پژوهشهای قرآنی.
امید است در سایه گسترش این مباحث و نقد و بررسی ابعاد گوناگون آن، گرایش به تفسیر موضوعی بیشتر گردد و محققان و مؤسسات و نهادهای قرآنی در تصحیح و تکمیل یکدیگر گام بردارند.
پیش از ورود در بیان اهمیت و روشهای تفسیر موضوعی، لازم است که تلقی رایج از تفسیر موضوعی مطرح گردد، تا مطالبی که در آینده طرح میشود، بر اساس تعریف و چهارچوب مشخصی از آن باشد.
هنگامی که سخن از تفسیر قرآن به میان میآید، ذهن به همان تفسیر ترتیبی(تفسیر تجزیهای)جلب میشود، که آیات قرآن را به ترتیب موجود در بحث و بررسی قرار میدهد.
این شیوه، از صدر اسلام تاکنون در تفسیر قرآن معمول بوده و دانشمندان و عالمان بزرگ اسلام عمدتا از این شیوه استفاده کردهاند.
در برابر این شیوه، در دوره معاصر، راه دیگری برای دستیابی به معانی و حقیق قرآن رایج گشته است و آن این که تفسیر، آیات قرآن را براساس موضوعات مختلف مربوط به اصول و فروع اسلامی و پاسخگویی به نیازهای انسانی، در برابر مشکلات اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی و...مورد مطالعه و بررسی قرار میدد.
و سپس آنها را گردآوری و جمع بندی کرده، درنتیجه از مجموع آن، دیدگاه قرآن را درباره موضوع مورد نظر و ابعاد آن بدست میآورد.
این شیوه از تفسیر، در کلام مولای متقیان علی(ع)مورد اشاره و تأیید قرار گرفته است:«ان الکتاب یصدق بعضه بعضا» (1) :قرآن برخی از آن، برخی دیگر را تصدیق میکند.
و در جای دیگر میفرماید:«و ینطق بعضه بعضا، یشهد بعضه علی بعض» (2) :برخی آیات قرآن با آیات دیگر سخن میگوید و بعضی شاهد بر بعض دیگر است.
در این روش تفسیری قهرا آیات هر موضوع در کنار یکدیگر چیده میشود و مسائل موضوعات آن با توجه به آیات مختلف، بررسی، جمع بندی و سپس نتیجه گیری میگردد.
مثلا آنگاه که بخواهیم درباره«هدایت از نظر قرآن»صحبت کنیم، آیاتی را که در باب هدایت در طبیعت، هدایت در فطرت انسان، هدایت انبیاء و...هستند گرد میآوریم و از مجموع آنها موضوعاتی چون مفهوم هدایت، شرایط هدایت، قرآن و هدایت، ضلالت و هدایت، مظاهر هدایت، کیفیت هدایت انسان در قرآن را با این جمعبندی به دست میآوریم.در مجموع، این شیوه از تفسیر قرآن، «تفسیر موضوعی»نامیده میشود.
میدانیم نزول قرآن، در طول بیست و سه سال بعثت پیامبر و با توجه به نیازها و شرایط مختلف اجتماعی و حوادث گوناگون انجام گرفته و به صورت کتابی موضوعی نازل نشده است، بلکه همگام با حرکت امت اسلامی و نیازهای گوناگون آنان در شرایط مختلف:مبارزه با شرک و بتپرستی، آموزش توحید و اعتقاد به معاد و تشکیل حکومت اسلامی، خداوند آن را پیامبر(ص) نازل کرده است.از اینرو، بسیاری از آیات قرآن تنها یک بعد از ابعاد گوناگون موضوع را مورد بحث قرار میدهد.
مثلا:در مورد«قیامت»در بعضی آیات، فقط اصل امکان معاد مطرح میشود و در بعضی دیگر نشانههای قیامت و در برخی آیات دیگر خصوصیات و وقایعی که اتفاق خواهد افتاد، مانند حسابرسی، تجسم اعمال، گواهان، پل صراط و میزان اعمال که از خصوصیات قیامت است تبیین میشود.
در صورتی که اگر هر یک از آیات مربوط به قیامت را بخواهیم جداگانه و بدون در نظر گرفتن دیگر آیات مربوطه تفسیر کنیم، تنها به گوشهای از آن پی بردهایم.بدون آنکه حقیقت قیامت و شرایط و حال انسانها را در کرده باشیم، ولی هنگامی که مجموع این آیات را یک جا کنار هم قرار دهیم، خواهیم دید که:
اولا، واقعیت و چگونگی قیامت را به دست میآوریم.
ثانیا، به ابعاد و مراحل آن پی خواهیم برد، که بدون این جمعبندی و کنار هم قرار دادن به دست نخواهد آمد و سئوالات در این باره به خوبی پاسخ داده نخواهد شد.
همچنین آیات مربوط به دیگر موضوعات، از جمله:انسان، جامعه، فلسفه احکام، نماز، جهاد و...، که اگر آیات هر یک، یک جا مورد توجه قرار گیرد، ممکن است حق مطلب اداء، و ابهامات موجود از طریق تفسیر موضوعی حل شود.در صورتی که بدون دست یازیدن به تمام آیات فقط همان بخش از موضوع روشن شده است.
همچنین آیات مربوط به محکم و متشابه که دستور میدهد، آیات«متشابه قرآن»را در پرتو محکمات تفسیر کنید، خود نوعی تفسیر موضوعی است.
از طرف دیگر، اگر نظر قران را درباره مشکلات اجتماعی و نیازهای انسان جویا شویم و یا اگر نظر اسلام را درباره مثلا:اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، علم و آگاهی، آزادی، حکومت، جستجو کنیم امکان ندارد تفسیر ترتیبی، پاسخگوی تمام ابعاد موضوع مورد نظر باشد و بدون تردید دیدن یک آیه گویای نظر کل قرآن را درباره آن موضوع نیست.
بنابراین، چارهای نیست جز آنکه قرآن از دید تمام آیات مطالعه شود و با توجه به همه آیات و با رعایت اصول:عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، محکم و متشابه، نظر نهایی استخراج شود. زیرا بدون شک، قرآنی که هدایتگر جهانیان «هدی للعالمین»و نور آشکار«نورا مبینا»و بیانگر و تبین کننده هر امری در دایره هدف و رسالت پیامبر است«تبیانا لکل شیئ»، با یک آیه در یک موضوع که آیات دیگری درهمان موضوع را در جای دیگر آورده، تبین کننده به تمام معنا نیست و گرنه آن آیات را نمیآورد.
در این باره یکی از تفاسیر موضوعی چنین میآورد:
«به هر حال با تفسیر آیات مربوط به یک موضوع در پرتو هم، جرقههای تازهای از میان آنها جستن می کند.جرقههایی که در میان آنها معارف قرآنی است و راهگشای بسیاری از مشکلات عقیدتی و احکام اسلام میباشد.آیات قرآن را از این نظر میتوان به کلمات جداگانهای تشبیه کرد که هر کدام برای خود مفهومی دارد، اما وقتی آنها را در کنار هم بچینند، مفاهیم تازهای میبخشد. خلاصه بسیاری از اسرار قرآن را جز از طریق تفسیر موضوعی نمیتوان گشود، و به عمق آنها جز از این مسیر نمیتوان راه یافت». (3)
به طور خلاصه برای تفسیر موضوعی این فواید را ذکر کردهاند:
1-دستهبندی کردن موضوعی قرآن و به دست آوردن نظر قرآن درباره اصول و فروع اسلام به گونهای که بتوان برای موضوعات گوناگون اجتماعی، سیاسی، اخلاقی اقتصادی و اعتقادی پاسخی جامع استخراج کرد.
2-حل مشکلات آیات متشابه و آیاتی که بگونهای ابهام داشته، که با کمک آیات دیگر این تشابه برطرف میگردد.
3-آگاهی از شرایط، خصوصیت، علل و آثار احکام و عناوین فرعی که در نتیجه جمعبندی آیات به شکل موضوعی به دست میآید.
در این نوشته مجال توضیح گسترده درباره تاریخچه تفسیر موضوعی نیست و خود بحث جداگانهای را میطلبد، اما از آنجا که بحث تاریخی کمک خوبی به اهمیت و ارزش تفسیر موضوعی میکند، به نکاتی کوتاه در این باره اشاره خواهد شد:
تفسیر موضوعی، گر چه به قدمت تفسیر ترتیبی نمیرسد، و پس از ظهور تفاسیر روایی و مأثور ظهور و بروز کرده است، اما همانند تفسیر ترتیبی از مرحله ابتدایی و با شرحی کوتاه در موضوعاتی مانند احکام به شکل آیات الاحکام، اسباب نزول آیات، ناسخ و منسوخ و مجازات قرآن-شروع گردیده است و به تدریج با تفسیر قرآن به قرآن و جمعبندیهای موضوعی در ذیل تفاسیر ترتیبی در قرن معاصر رشد و تکامل یافته است.
نمونههای گویا از تفسیر موضوعی را میتوان از بررسیهای موضوعی به شکل تکنگاری یا سلسلهای، همانند:زن در قرآن، انسان در قرآن، تاریخ از نظر قرآن و..جستجو کرد، چیزی که با سئوال و نیاز فرهنگی و اعتقادی جوامع به وجود میآمده و این حرکت زمینه را برای تفسیرهای موضوعی بسیار گسترده فراهم ساخته است.
لازم به یادآوری است که جوانههای تفسیر موضوعی، در کلمات و سخنان ائمه معصومین(ع) دیده میشود، زیرا ما به نمونههای فراوانی از روایات برمیخوریم که شیوه گردآوری آیات مربوط به یک موضوع و جمعبندی و سپس استفاده از آن را به ما آموخته است.
از آنجا که متأسفانه به علت رعایت اختصار، در این نوشته مجال ذکر آن نمونهها نیست، مناسب است در این زمینه به کتابهای روایی تفسیر مراجعه شود.
تردیدی نیست که تفسیر موضوعی نیز مانند سایر انواع تفاسیر، شیوهها و روشهای مختلفی دارد و همه آنهایی که در این زمینه کار کردهاند، یکسان با تفسیر موضوعی برخورد نداشتهاند.
گر چه این اختلاف عمدتا برخاسته از چگونگی تحقیق و تنظیم و ترتیب و نگرش به آن است، اما به هر حال تنوع قابل ملاحظهای را بدان بخشیده است.
در ذیل چند شیوه و روش تفسیر موضوعی بگونه اختصار بیان میگردد:
یکی از روشهای تفسیری که برخواسته از نحوه نگرش و چگونگی تنظیم نیز میباشد، تقسیم معارف قرآنی بر اساس محور«الله»است.در این تقسیم بندی موضوعی، معارف قرآن بر اساس اندیشه و ایده و جریانی هدفدار، تعقیب و تقسیمبندی میشود.بر اساس این روش موضوعات در عناوین کلی و عام و بر پایه«خدا محوری»مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
این روش توسط یکی از محققین چنین ترسیم شده است:
معارف قرآنی همانند آبشاری توفنده است که از منبع فیض الهی سرازیر میگردد و به هر بخش و مرحلهای که میرسد آنجا را سیراب میکند.این مراحل تقسیماتشان طولی است، نخست نقطه معینی دارد که از آنجا شروع میشود و از آنجا که لبریز شد، به مرحله دوم فیضان میکند و مرحله دوم از مرحله اول است، نه اینکه در کنار آن و قسیم آن باشد، گر چه تقسیمات طولی کمکم به جایی میرسد که پخش میشود و شاخههایی هم پیدا میکند، اما اساس بر این است که معارف قرآنی را بر حسب مراتب طولی در نظر بگیریم. (4)
سپس نویسنده محترم دلایل برتری این طرح را چنین بازگو میکند:
«نخست آنکه محور آن«الله»تبارک و تعالی است و در کنار او چیزی را معرفی نمیکنیم
«هو الاول و آلاخر و الظاهر و الباطن»(حدید/3) برخلاف تقسیمات دیگر که در آنها باید محور را اصلا چیز دیگری، مثل انسان قرار دهیم، یا اگر از توحید و عقاید هم بحث میکنیم، در کنار آن، اخلاق و احکام را هم به عنوان قسم اعتقادات مطرح کنیم، ولی در اینجا ابتدا یک بحث بیشتر نداریم، و جای هیچ بحثی هم در کنار آن نخواهد بود، و تا این بحث حل نشود و از آن فارغ نشدیم، به بحث دوم نخواهیم رسید». (5)
دوم، ترتیب منطقی بین مسائل و تقسیمات، حاصل میگردد، زیرا هنگامی که بحثهای مختلف سلسلهور به هم مربوط باشد، طبعا بحث قبلی نوعی تقدم بر بحث بعدی خواهد داشت که روشن و قابل فهم است.برخلاف تقسیماتی که بحثها را در عرض یکدیگر قرار میدهد که در این صورت تقدم داشتن یکی بر دیگری محتاج به تبین و گاهی تکلف است.فرض کنید شئون فردی و اجتماعی انسان، دو بعد وجودی اوست.حال نخست بعد فردی را مطرح کنیم یا بعد اجتماعی را؟آیا این هر دو را مقدم بدانیم یا تقسیم دیگری را بر اساس شئون مادی و معنوی در نظر بگیریم، ولی اگر یک ترتیب منطقی بین عناوین موجود باشد و دستهبندی بر اساس همان ترتیب طبیعی و منطقی انجام گیرد.دلیل روشنی برای تقدم و تأخیر وجود خواهد داشت و نظام مسنجمتری به وجود میآید که اشکالات و طرحهای قبلی را نخواهد داشت. (6)
در نهایت، نویسنده محترم، نظام معارف قرآنی را به ترتیب زیر تقسیمبندی میکند:
1-خداشناسی.
2-جهان شناسی.
3-انسان شناسی.
4-راه شناسی.
5-راهنما شناسی.
6-قرآن شناسی.
7-اخلاق یا انسانسازی قرآن.
8-احکام فردی قرآن.
9-احکام فردی قرآن.
10-احکام اجتماعی قرآن.
البته در این تقسیمبندی، هر یک از این سر عنوانها را به مباحث و موضوعاتی ریزتر تقسیمبندی کرده و در پایان گفتهاند:
بدین ترتیب معارف قرآن از نقطه آغاز هستی شروع و به ترتیب مراحل خلق و تدبیر الهی مورد بحث واقعی میشود و به بیان ویژگیهای جامعه آرمانی-انسانی ختم میگردد و درهمه مراحل، ارتباط با محور اصلی«الله»کاملا محفوظ است.
ویژگی این روش، یک پارچه دیدن همه موضوعات در سایه«خدا محوری»است.
شیوه دیگر در تفسیر موضوعی قرآن، که شباهت زیادی با روش پیشین دارد، تفسیرموضوعی بر اساس تسلسل طبیعی بین آیات و موضوعات است.
مبتکر این روش درباره آن چنین توضیح میدهد:«در این روش مقتضای طبیعت بحث از جهت تسلسل حوادثی که به وقوع پیوسته و در کمال موضوع تأثیر دارد، رعایت میگردد.از اینرو، آنچه از مباحث که باید از نظر طبیعی و منطقی مقدم داشته شود، در اولویت قرار میگیرد و آنچه باید در رتبه متأخر آورده شود، پس از آن آورده میشود.زیرا طبیعت قرآن براساس هدفی که تعقیب میکند، پراکندن مباحث یک حادث و جمعآوری چند قضیه است.بدین جهت چارهای نداریم جز آنکه تمام آیات مربوط به یک موضوع را بررسی کرده و از تمام سورههای قرآن، جمعآوری کنیم، چون در قرآن کم است موضوعی ک همه مباحث آن در یک سوره گرد آوری شده باشد، و داستان حضرت یوسف از همین نوادر است.
بنابراین، قرآن کریم که براساس یک تسلسل طبیعی و منطقی و یا تسلسل تاریخی آفرینش، مباحث خود را مطرح کرده است، ما آن را از عالم تکوین به عالم تشریع سرایت میدهیم و مباحث اجتماعی را براساس نظم طبیعی خود تنظیم میکنیم». (7)
سپس نویسنده محترم برای انتخاب نخستین موضوع یعنی بحث از آفرینیش چنین استدلال میکند:
«ما بدان جهت موضوع خلق و تکوین را مقدم میداریم، که در دعوت قرآنی به عنوان مسألهای اصلی بر آن تأکید شده است زیرا اگر بحث آفرینش و آفریدن نباشد، انسانی نیست تا دینی و عقیدهای و نظم و اجتماعی صحیح باشد، زیرا خداوند آفرینش انسانها را آغاز کرد، سپس به آنان روزی داد و برای آنها پیامبر فرستاد تا احکام خدا را به آنان برسانند، عدهای مؤمن گشتند، و عدهای کافر، قرآن نور خداوند است که بوسیله آیاتش رسالت او را به جهانیان میرساند». (8)
با نگاهی به دو روش مذکور به خوبی روشن میشود که هر دو طرح، سخن ترتیب و نظم اعتقادی یا تسلسل منطقی و طبیعی برای تفسیر موضوعی پیشنهاد میکنند و نیز کار خود را برهمین اساس شروع کردهاند، و آشکار است که سخن از نوع نگرش متفاوت به تفسیر موضوعینیست، بلکه چند گونگی در تنظیم و تقسیم و شروع در کار آن است.
از طرف دیگر، این تنظیم و دستهبندی براساس اجتهاد و دیدگاه شخصی نسبت به مباحث قرآنی است،
یکی بحث خود را«خدا محوری»و یکی «تسلسل طبیعی»میداد.ولی هر دو روش اجتهاد را بر شیوه تنظیم و ترتیب دخالت داده و نگرشی را بر تقدیم و تأخیر بحثها حاکم ساخته است.
روش دیگر در تفسیر موضوعی، این است که پیش از هر چیز به گرد آوری آیاتی که درباره یک موضوع در سراسر قرآن وارد شده است بپردازیم و بدون پیش داوریهای قبلی این آیات را در کنار هم چیده، یک یک تفسیر کنیم و سپس در یک جمعبندی رابطه آنها را با یکدیگر در نظر گرفته و از مجموع آنها به یک ترسیم کلی دست یابیم.
این شیوه از تفسیر در برابر تفسیر کلی یا جهان بینی قرآن مطرح گردیده است و نگرش خاصی را در تنظیم و ترتیب آن حاکم نساخته است، این تفسیر موضوعی به تعبیر تبیین کننده محترم آن در برابر تفسیر دیگری قرار میگیرد که از آن تفسیر ارتباطی یاد میشود و آن را مرحلهای دیگر از تفسیر دانستهاند، زیرا در شیوه تفسیر ارتباطی، موضوع ایمان، موضوع تقوی، و موضوع عمل صالح را در ارتباط با یکدیگر و با توجه به آیات قرآن و اشاراتی که در آن تفسیر میکنند و ارتباط این سه را با یکدیگر روشن میسازد. (9)
از اینرو، در این روش تفسیر موضوعی، محوری خاص و یا ترتیب منطقی الهام گرفته از قرآن مطرح نمیشود، بلکه یکایک موضوعاتی که وجود دارد، جمعبندی شده است، و به همین دلیل، موضوع آغازین این گونه از تفاسیر، معرفت (شناخت)یا هدایت و یا موضوعات دیگری قرار گرفته است.
گر چه دلیلی برای انتخاب این موضوعها در نخستین عنوان، ذکر نشده است، اما شاید به این دلیل بوده که مسأله شناخت، آغاز بحث جهانبینی و ایدئولوژی میباشد، یا کسانی ک هدایت را نخستین موضوع از تفسیر موضوعی که گزینش کردهاند، از آنرو که هدف بعثت انبیاء را هدایت دانستهاند.
هر چه باشد، حساسیتی، برای انتخاب نخستین عنوان به خرج ندادهاند و آن چنان محور مداری که در شیوه اول و دوم مطرح شده، مورد توجه واقع نشده است.گر چه به موضوعات عام و کلی بها داده شده و روش خود را براساس سر عنوانهای عام اتخاذ کردهاند. *
در این روش، آیههای قرآن تقطیع نمیشود و بررسی روی آیات به طور مسلسل یعنی آیه به آیه (*)از کسانی که این شیوه را انتخاب کردهاند، میتوان از استاد جوادی آملی، استاد مکارم شیرازی، و استاد جعفر سبحانی، یاد کرد.
نگاه کنید به کتابهای:
الف:جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، انتشارات فرهنگی رجاء
ب:مکارم شیرازی، تفسیر نمونه موضوعی، پیام قرآن، انتشارات مدرسه امیر المؤمنین
ج:جعفر سبحانی، معالم القرانیه، انتشارات توحید.
و مرتب انجام نمیگیرد، بلکه مفسر موضوعی، میکوشد تحقیقات خود را روی یک موضوع از موضوعات زندگی، از مسائل اعتقادی، اجتماعی و جهانی که قرآن متعرض آن شده متمرکز سازد. و درباره آن موضوع از قرآن استفاده کند.
برای مثال، عقیده به توحید، یا سنتهای تاریخ، یا کیفیت تکوین آسمان و زمین و این گونه مسائل را در قرآن مورد مطالعه قرار میگیرد.
نویسندهای محترم درباره این روش چنین توضیح میدهد:
«هدف آن است که نظر قرآن و رسالت اسلام را درباره این موضوعها از لحاظ زندگی و وضعیت جهانی روشن سازیم، از اینرو، مفسر توحیدی، برخلاف روشهای دیگر عمل میکند.او قبل از اینکه بخواهد به یکی از موضوعات زندگی، ایدئولوژی، اجتماعی و یا جهانی دست یازد، باید روی آن موضوع دقت و تمرکز ذهن به حد کافی مبذول داشته، از تجارب و اندیشههای دیگران تا آنجا که این اندیشه انسانی مطرح کرده چیزهایی بداند.از پرسشهایی که روش تطبیق تاریخی مطرح میکند معلوماتی بداند و سرانجام از خلأهای موجود با خبر باشد.
وقتی با این آگاهیهای قبلی، آیه قرآن را بررسی کند، دیگر تنها شنوندهای جامد و گزارشگری بیتلاش نیست، بلکه برای طرح مسأله، در برابر قرآن به عنوان یک موضوع عرضه شده که با اندیشهها و مطالعات وسیع بشری سر و کار دارد گفتگوی خود را با متن قرآن آغاز میکند.
مفسر میپرسد و قرآن پاسخ میدهد، مفسر در پرتو مجموعه تجاربی که از بررسیها و کاوشهای بشریاش اندوخته است، میکوشد تا نظر قرآن را درباره آن موضوع به دست آورد و با مقایسه متن قرآن با فراگرفتههایش از افکار و بینشهایی که بهم رساند، نظر قرآن رابفهمد.
از اینجاست که میگوییم تفسیر موضوعی، یک کار محاوره و گفتگو با قرآن و گرفتن پاسخ از آن است، نه یک علکس العمل، منفی، یعنی تأثیرپذیری در مقابل قرآن.تفسیر موضوعی عملی است فعال و با هدف که در نتیجه آن، متن قرآن در یکی از حقایق بزرگ زندگی بکار گرفته میشود». (10)
این بود ترسیم کلی از روش چهارم در تفسیر موضوعی، ولی از آنجا که تبیین این روش نیاز به توضیح بیشتری دارد، مناسب است و ویژگیهای این روش را بیان کنیم:
یکی از ویژگیهای این روش، گستردگی و شمول موضوعات آن است، که به گستردگی نیازهای جامعه بشری و به بلندای اندیشه انسانی تنظیم میگردد.بدین گونه که پرسشهای جامعه بشری بر قرآن عرضه میگردد، سپس پاسخ قرآن دریافت میشود.
در این قسمت نویسنده عالی مقام مقایسهای با روش موضوعی احادیث در فقه میکند و چنین مینویسد:
«فقه به یک معنا، تفسیر احادیث پیامبر و ائمه اطهار است و کتاب فقهی«جواهر»در حقیقت شرحی کامل از روایات کتب اربعه میباشد، ولی نه شرحی که روایات کتب اربعه را یکی یکی تشریح کند، بلکه این کتاب، روایات کتب اربعه رابر طبق نیازهای زندگی تشریح مینماید.
کتاب بیع، جعاله و احیاء موات، هر یک از این کتابها در موضوعات خود روایاتی را که مربوط به آن موضوعها است گردآوری کرده و شرح میدهد، آنگاه آنجا را با یکدیگر مقایسه میکن، از مجموع آنها نظریه فقهی را استخراج مینماید.زیرا تنها دانستن معنای روایت کافی نیست.
همچنین تفسیر موضوعی وقتی بصورت میگیرد که یکی از موضوعات زندگی یا اعتقادی یا اجتماعی و جهانی مطرح گردیده، بخواهیم آن را از دیدگاه قرآن مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم، و نظر قرآن را درباره آن موضوعها به دست آوریم.به احتمال قوی به همان اندازهای که روش موضوعی در فقه باعث پرباری و پیشرفت فکر فقهی شده و به گسترش تحقیقات علمی در این زمینه منجر گشته تا همه مباحث فقهی را فرا گیرد،روش تجزیهای(تفسیر ترتیبی)در تفسیر باعث رکود اندیشه اسلامی در زمینههای قرآنی شده است تا آنجا که آهنگ پیشرفت آن را کند کرده و کار تفسیر را به صورت عملی تکراری درآورده است». (1)
از جمله ویژگیهای دیگر این روش، تأکید بر آگاهی و اطلاع مفسر از پاسخهای مکتبها و جوامع از این پرسشهای و نیازها است.
به تعبیر دیگر، این روش از تفسیر موضوعی، نوعی تفسیر تطبیقی بین مکاتب جهان و قرآن است:و بدیهی است که مفسر باید پیش از تفسیر، از آن مکاتب اطلاع داشته باشد، تا بتواند نظریه اسلام را استخراج نموده و با آنها مقایسه کند.
آنچه تاکنون بیان شد، درباره روشها و شیوهها در باب تحقیق و ترتیب تفسیر موضوعی بود، براساس کارهایی که در زمینه قرآن انجام گرفته است، گر چه امکان تداخل این روشها با یکدیگر ممکن است و در بعضی از مؤسسات تحقیقات قرآنی بین این روشها از نظر تنظیم و ترتیب و شیوه تحقیق نوعی جمع بوجود آوردهاند و یا برای اتقان کار از هر دو روش ترتیبی و موضعی استفاده کردهاند،
اما این نکته را باید اضافه کرد:
در صورتی که روش تفسیر موضوعی بر اساس مایههای تجارب بشر باشد و از تجربیات و آزمودههای دیگر علوم بهرهبرداری شود، این تفسیر، همیشه در حال تکامل و پیشروی قرار خواهد گرفت و میتواند پیوسته نوآوری داشته باشد.
همچنانکه موضوعات در حال گسترش و برخاسته از تجارب و نیازهای انسان است، قهرا هر چه این تجارب بیشتر و بیشتر گردد، افق این نوع تفسیر گستردهتر و میدانش بازتر و پربارتر میشود.
از طرف دیگر بنا به گفته مولای متقیان علی(ع)طبق نقلی که شده است«اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد منه الصواب امخضوا الرأی مخض السقاء» (12) :رأیها را برخی بر برخی دیگر عرضه کنید(و آنها را کنار هم نهید)که رأی درست اینگونه پدید میآید.رأی و نظر را همچون شیری که برای آوردن کره آن در میان مشک میریزند و میزنند، بزنید تا بوسیله تقابل و برخورد آرا و برخورد اندیشهها به نظر درست برسید.
در پایان مقال باید یادآوری گردد:لازم و ضروری است که این روشها مورد بحث و نقد و سنجش قرار گیرد تا جهات حسن و زیانش نقد و بررسی شود، که در سایه این بحث و گفتگوها حقیقت روشن میگردد و انتخاب راه آسان میشود.
(1)-نهج البلاغه، ط صبحی صالح، خطبه 18، ص 61.
(2)-همان مدرک، خطبه 133، ص 192.
(3)-پیام قرآن، تفسیر نمونه موضوعی، مکارم شیرازی، ج 1، ص 22.
(4)-مجموعه معارف قران، مصباح یزدی، ص 16.
(5)-همان مدرک، همان صفحه.
(6)-همان مدرک، ص 17.
(7)-المدخل الی تفسیر القرآن الکریم، سید محمد باقر ابطحی، ج1، ص 11.
(8)-همان مدرک، همان جلد و صفحه.
(9)-برای تفصیل بیشتر به پیام قرآن، تفسیر نمونه موضوعی، ج1، ص 30 مراجعه شود.
(10)-تفسیر موضوعی، سنتهای تاریخ در قرآن، شهید محمد باقر صدر7ص 93.
(11)-همان مدرک، ص 90.
(12)-الحیاة، حکیمی، ج1، ص 149.